کد خبر : 9

کرونا

وضعیت ویروس کرونا وخیم است، اما توانایی بی‌اهمیت انگاشتن موقعیت‌های هراس‌انگیز یک مکانیسم مقابله است. در این مطلب گزیده‌ای از توییت‌های انگیزشی و جوک‌های مربوط به ویروس کرونا را می‌خوانید.

به گزارش ورنداز :

همه‌گیری ویروس کرونا در تمام دنیا ویرانگر بوده است. سال گذشته با افزایش میزان تلفات، کنفرانس‌های مطبوعاتی نگران‌کننده، از بین رفتن کسب‌وکار‌های کوچک و خدمات درمانی بیشمار، طبیعتاً اخبار مثبت زیادی در خصوص بحران سلامت نشنیدیم و نگرانی‌ها همچنان درباره واریانت جدید کووید-۱۹ یعنی اومیکرون ادامه دارد.

بریتانیایی‌ها از جمله مردمانی هستند که عادت دارند به موقعیت‌های جدی واکنش طنز نشان دهند و این بخشی از مکانیسم دفاعی افراد است تا به این وسیله اضطراب جمعی را کاهش دهند. برخی افراد وقت‌شان را صرف نوشتن جملات پرمغز و تاثیرگذار می‌کنند تا مشوق دیگران باشند و برخی دیگر برای بالا بردن روحیه‌ی مردم به طنز روی می‌آورند. در ادامه گزیده‌ای از آن‌ها را می‌خوانید:

«حکایت مهمون‌نوازی تو دوره‌ی همه‌گیری کرونا شبیه فیلم تایتانیک شده. کشتی داشت غرق میشد، اما بند همچنان داشت به نواختن ادامه میداد ... ما همون بندیم که هنوز داره به کارش ادامه میده.»

«یادش بخیر یه زمانی وقتی شمعای رو کیک تولد فوت میشد همه شروع به خوردن می‌کردن، اما الان برعکس شده. اگه شمعای رو کیک تولدتو فوت کنی یعنی همه‌ی کیک رو خودت باید بخوری.»

429410_154

«ایکاش الان می‌تونستم یه سگ داشته باشم، اما یادِ یه مثل قدیمی میفتم که میگه: وقتی سگ میگیری باید واسه همه عمرت بخوایش نه فقط تو همه‌گیری.»

«وقتی کرونا تموم بشه یه قرنطینه‌ی معکوس میرم. شیش هفته خونه نمیام.»

«قسم می‌خورم تو اولین پرواز بعد از قرنطینه از خوشحالی تو هواپیما دست بزنم.»

«گاهی‌وقتا فکر می‌کنم این بلا‌ها سرمون اومد، چون هیچ‌کدوم از اون پیامای درخواستی رو به ۱۰ نفر دیگه فوروارد نمی‌کردیم. هنوز یادمه چقدر اصرار داشتن زنجیره رو نَشکَنیم وگرنه بلا سرمون میاد.»

«من دیگه جدول برنامه‌ریزی سال نو نمیخرم مگه اینکه تریلرش رو ببینم!»

«نمی‌دونم کی نیاز داره این حرف منو الان بشنوه، اما اگه تو قرنطینه هستی، تحت هیچ شرایطی خودت موهاتو کوتاه نکن.»

«امروز جواب تست کرونامو گرفتم جوابش ۵۰ بود. یعنی چی؟ جواب تست آی‌کیوم هم مثبت شده!»

«فاصله‌ی اجتماعی: تو چشاش نیگا کردم، تو اون چشای سبز زمردیش، قلبم به تپش افتاد، یه حس عمیقی رو تجربه کردم، یه چیز جادویی، انگار به یه جای دیگه نقل مکان کردم. با خودم گفتم چقدر این دوربین‌های شکاری به درد بخورن!»

«این همه‌گیری کاری کرد چشم ما به روی خیلی چیزا باز بشه که برامون عادی شده بود، مهمتر از همه خود زندگی.»

«خیلی دلم می‌خواد بقلت کنم، اما مجبورم فقط با چشام این کارو کنم.»

«هیچ‌وقت تو کل زندگیم فکر نمی‌کردم دستام بیشتر از دهنم الکل مصرف کنن!»

429404_324

«ما سعی می‌کنیم شادی رو جا‌هایی پیدا کنیم که دست‌یافتنی نیست. در صورتی که شادی تو چیزای کوچیکه مثل چای آتیشی، گوش دادن به صدای زیبای آواز پرنده‌ها، فرستادن یه عالمه جوک و استیکر باحال واسه‌ی دوستات نیمه‌های شب، ۵ دقیقه بیشتر بازی کردن با حیوون خونگیت، لذت بردن از غذای مورد علاقه‌ت، احساس خوشبختی با رسیدن به چراغ سبز، آواز خوندن زیر دوش و مهمتر از همه اینکه این اتفاقات کوچیک میتونه تو رو خوشحال کنه. زندگی واقعی لذت بردن از همین شادی‌های کوچیکه.»

«زندگی شگفت‌انگیزه، اما یهو وحشتناک میشه. بین این شگفتی‌ها و وحشت‌ها، یه زندگیِ عادی و دنیوی و روزمره در جریانه. وقتی زندگی رویِ شگفت‌انگیزش رو بهت نشون میده نفس بکش و شکرگزار باش، وقتی رویِ وحشتناکش رو می‌بینی صبور باش و طاقت بیار و بین این دو خودت رو بساز. این یه زندگی اندوه‌آور، شگفت‌انگیز، وحشتناک، عادی و به طرز نفس‌گیری زیباست.»

«از شروعِ دوباره نترس. شروعِ دوباره یعنی این بار فرصت داری یه چیزِ بهتر بسازی.»

«امسال اتفاقای زیادی افتاد و ما تجربیات تلخی رو پشت سر گذاشتیم که تحملشون بیش از ظرفیت ما بود، اما امیدوارم از یاد نبری که بین تمام این خوبی‌ها و بدی‌ها تو به شکل زیبا و صادقانه‌ای شجاع بودی. مهم نیست نتونستی اونقدر که دلت می‌خواسته پیشرفت کنی، مهم اینه که در حال رشد کردن هستی.»

«اجازه داری گریه کنی. اجازه داری از هم بپاشی. زندگی گاهی‌اوقات تیره و تار میشه و تو حق داری واکنش نشون بدی. پس جلوی اشکاتو نگیر. درددل کن. بریز بیرون تا سنگینی طوفان وجودت کم بشه. تو یه چشم بهم زدن آسمون دلت دیگه ابری نیست. خورشید طلوع میکنه و وجودت رو روشن میکنه.»

429401_673

«شاید تو همین قرنطینه خونگی من دارم رشد می‌کنم. وقتی روز‌ها طولانی به نظر میاد و من زیاد احساس قدرت نمیکنم، وقتی زمان نسبت به قبل خیلی دیرتر می‌گذره، خورشید می‌درخشه و من تو این چاردیواری خودمو گم کردم. شاید دارم رشد می‌کنم و یاد می‌گیرم با شرایطی که با عقل جور درنمیاد در صلح باشم.»

«خیلی از آدما تو دوران قرنطینه یاد گرفتن تنها چیزی که برای نوشتن رمان بهش نیاز دارن تنها بودن و وقت کافی داشتن تو خونه نیست.»

«هرقدر از انرژی‌مان محافظت کنیم و به آن اهمیت بدهیم، انرژی‌مان از ما محافظت خواهد کرد.»

«چطوری حالمونو خوب کنیم:

فضای زندگیت رو تمیز کن

یه غذای سالم بخور

به موسیقی خوب گوش بده

یه شمع روشن کن

یه لیوان آب بخور (یک لیوان رو ضربدر ۸ کن)

یه کم بخواب

نفس بکش»

«آدم خوبی باش، اما وقتت رو برای اثبات خوبیت به دیگران تلف نکن.»

«این ایده رو دور بنداز که رابطه درست از همون اول باید مسالمت‌آمیز باشه. درک کردن همدیگه و شناختن خودت در رابطه زمان میبره. در راه رسیدن به تفاهم و متعهد شدن به همدیگه وجود موانع اجتناب‌ناپذیره.»

«عصر کنونی انقدر چرنده که نیاز نیست واسه یاد نگرفتن زبان یونانی یا به تصویر نکشیدن گل‌های نرگس با آبرنگ افسوس بخوریم. همین که بتونیم مسواک بزنیم، دوش بگیریم، یه چیزی بخوریم و ده دقیقه هم که شده به اخبار نگاه نکنیم خودش یه موفقیته.»

429402_561

«یه روز این اتفاق میفته. از خواب بیدار میشیم و می‌بینیم همه چی درست شده. قلبمون آرومه. افکارمون مثبته. دیدگاهمون روشنه. ایمانمون از قبل قوی‌تره و در آرامش هستیم، در آرامش با جایی که هستیم، در آرامش با بحرانی که پشت سر گذاشتیم و در آرامش با آینده ...»

«هیچ اشکالی نداره اگه هفته‌ی پیش امیدوار بودی، اما این هفته ناامیدی. وجود هیچ کدوم از این احساسات، دیگری رو بی‌ارزش نمیکنه و هیچ کدوم نشونه‌ی حماقت یا ضعف تو نیست.»

«سختی‌ها معمولاً انسان‌های معمولی رو برای یک سرنوشت شگفت‌آور آماده میکنه.»

«اتفاقات سال گذشته دیدگاه ما رو به خیلی چیزا عوض کرد. این خونواده، دوستان، خانه و سلامت ما بود که کمک کرد جون سالم به درببریم. تجربیاتی که باعث شد ما قدر چیزایی رو بدونیم که سال‌ها برامون عادی شده بودن. چیزایی که همیشه جلوی چشم ما بودن، اما ما قدرشون رو نمی‌دونستیم.»

«هیچ‌کس با بخشیدن فقیر نشده است.»

«هر کاری از دستت برمیاد انجام بده، از هر جایی که هستی و با هر چیزی که در اختیار داری.»

«امید داشتن اهمیت داره، چون تحمل دشواری‌های لحظه‌ی کنونی رو آسون‌تر می‌کنه. اگه به فردای بهتر ایمان داشته باشیم، قدرت تحمل سختی‌های امروز رو پیدا می‌کنیم.»

429403_591

«آرزوی سال جدید: من سلامتی و شادی خونوادم، آرامش ذهنم، امنیت دوستانم و یک زندگی بدون ترس و اضطراب رو آرزو میکنم.»

«تنها دو روز در سال نمی‌شه هیچ کاری کرد. یکی دیروز و دیگری فردا، پس امروز روزِ عشق ورزیدن، باور کردن، اقدام کردن و مهمتر از همه زندگی کردنه.»

«الان چه حسی داری؟ درکش کن! برای احساست همین لحظه ارزش قائل شو، چون هر حسی که الان داری درست و واقعی و مناسبه. ما نمی‌تونیم این حجم از درد و رنج رو سرکوب کنیم، چون اگه این کارو کنیم در نهایت از یه جایی بیرون میزنه.»

«مثبت‌اندیش موندن معنیش این نیست که باید همیشه خوشحال باشی بلکه معنیش اینه که حتی تو روزای سخت هم امیدت رو به روزای خوب از دست نمیدی.»

«پدربزرگ‌های ما تو جوونی بخاطر جنگ به خدمت اعزام میشدن در حالی که الان فقط از ما می‌خوان فاصله‌ی اجتماعی رو رعایت کنیم و دستمال توالت احتکار نکنیم.»

«همیشه همه‌ی طوفان‌ها زندگی ما رو تکه و پاره نمیکنن، حکمت بعضی از طوفان‌ها پاک کردن مسیره.»

«اگه این همه‌گیری اتفاق نیفتاده بود، این نسخه‌ی قوی و سرسخت از تو هیچ‌وقت ساخته نمیشد.»

«به دنیایی فکر کن که ما می‌تونیم تو خونه‌های خودمون بسازیم.»

«سال پیش این موقع ما یه زندگی نرمال داشتیم و همه چیز تنها ظرف دو ماه عوض شد. کی دیگه میتونه بگه زندگی تا دو ماه دیگه تغییر چندانی نمیکنه؟»

«هیچ وقت فکر نمی‌کردم یه روزی ماسک بزنم برم تو بانک و تقاضای پول کنم.»

429425_107

«این ویروس از ناکجاآباد پیدا شد، ما را شگفت‌زده کرد، گلو و سینه‌هایمان را فشرد و مردم دنیا را در خانه‌هایشان حبس کرد. شعار دولت‌ها این شد «در خانه بمانید تا ایمن بمانید»، اما این شعار هم ما را ایمن نکرد و این ویروسِ کشنده به صورت ویرانگری جان بسیاری از انسان‌ها را در زمان بسیار کوتاهی گرفت. آمار تلفات روزانه گزارش میشد، ارقام جان‌باختگان هر لحظه بالا می‌رفت، اما چیزی که حرفی از آن زده نمیشد نام‌های پشت ارقام بود. ارقامی که هر کدام برادر، خواهر، دختر، پسر، مادر یا پدر بودند. کسانی که آرزو داشتند، کار‌های نیمه‌تمام داشتند، فرصت خداحافظی پیدا نکردند، نتوانستند عزیزانشان را در آغوش بگیرند و در تنهایی جان باختند. پس امروز شایسته است نامشان را به یاد بیاوریم، خاطرات‌مان را از آن‌ها بازگو کنیم. ما آن‌ها را فراموش نمی‌کنیم، چون پشت تمام آن ارقام نام انسان‌هاییست که در تنهایی از دنیا رفتند.»

«هیچ‌وقت تا این اندازه با سگم احساس نزدیکی نکرده بودم. هر دوی ما واسه‌ی غذا تو خونه پرسه می‌زنیم، وقت و بی‌وقت چرت می‌زنیم، از پوزه‌بند متنفریم، وقتی بیش از حد نزدیک آدما بشیم تو دردسر میفتیم و هر دو از گشت زدن با ماشین ذوق می‌کنیم.»

«لطفاً نگو دهه‌ی ۲۰ سالگیت به خاطر قرنطینه داره به فنا میره. من نزدیک ۳۰ سالمه. کل این دهه میشه یه مشت خاطره. من کل دهه‌ی ۲۰ سالگیم تو شرایط نرمال گذشت حتی بعضی سال‌ها هیچ اتفاق خاصی هم نیفتاد و اشکالی هم نداره! درسی که بعد همه‌گیری گرفتم اینه که زنده بودن خودش معجزه‌ی بزرگیه.»

«هیچ وقت فکر نمی‌کردم یه روزی بگم: «کیتلین، بذار بابابزرگ این بازی رو امتحان کنه تا سطحی که هستی رو بالا ببره.»

منبع فرادید
ارسال نظر

آنچه دیگران میخوانند :
تبلیغات متنی