فهمیدم توجه او به «حمیرا» غیرمتعارف است به گونه ای که یک شب به طور اتفاقی از خواب بیدار شدم و او را مقابل اتاق خواهرم دیدم....
وقتی ابوذر از سرکار به منزل بازگشت دوستم را به او معرفی و تاکید کردم که سوزان پرشر و شورترین دختر کلاس بود که مدام همه دختران را اذیت می کرد، اما اکنون ازدواج کرده و دیگر آن هیجان سابق را ندارد.