وقتی سراسیمه وارد کوچه محل زندگی ام شدم چیزی نمانده بود قلبم از حرکت بایستد شعله های آتش از خانه ام زبانه می کشید و دود غلیظی تمام کوچه را فرا گرفته بود در یک لحظه به خاطرم آمد که همسر، عروس و نوه شیرخواره ام درون خانه بودند و ...