کد خبر : 27041

حرف زدن کائنات | نشانه های حرف زدن کائنات | نشانه های حرف زدن کائنات با شما

نشانه های حرف زدن کائنات واضح و مشخص است. کائنات از طریق این راه ها با شما صحبت می‌کند و نشانه هاش رو به شما اعلام می‌کند. این 10 مورد، نشانه های حرف زدن کائنات با شما است.

به گزارش ورنداز :

نشانه های حرف زدن کائنات

نشانه های حرف زدن کائنات واضح و مشخص است. کائنات از طریق این راه ها با شما صحبت می‌کند و نشانه هاش رو به شما اعلام می‌کند. این 10 مورد، نشانه های حرف زدن کائنات با شما است.

  1. دیدن اعداد تکراری
  2. دیدن خواب و رویاهای واضح
  3. احساس نزدیکی و ارتباط خوب با برخی حیوانات و پرندگان
  4. دریافت بوهای خاص و غیر عادی
  5. دریافت از طریق حس ششم
  6. احساسات شدید و ناگهانی
  7. دردهای ناگهانی
  8. کلمات و اسامی تکرارشونده
  9. اتفاقات غیر منتظره (مثبت یا منفی)
  10. صداها و آهنگ‌ها (ذهنی یا واقعی)

اگر این نشانه ها را دیدید یعنی کائنات قصد دارد با شما ارتباط برقرار کند. اگر همچین تجربه هایی داشته اید یا تجربه کردید حتما با ما به اشتراک بگذارید.

ارسال نظر

نظرات کاربران
  • ناشناس

    انگار از ماوراء هل داده می شدم...
    سرعتم 20 برابر سرعت معمول ام شد...
    آیفون را که زدم به طرف درب سالن رفتم...
    غیر قابل کنترل شده بودم..
    10 قدم به سرعت باد دویدم...
    به درب سالن که باز بود رسیدم...
    نتوانستم با پنجه هایم در را بگیرم...
    4 متر بعد روبه رو دیوار حیاط بود...
    با آن سرعت خارق العاده اگر به دیوار می خوردم،
    حتما مغزم متلاشی می شد...
    به محص اینکه از درب سالن پرت شدم
    دیگر کاملا آماده مرگ بودم...
    چه راحت و بی درد، بایک ضربه مغزی می مردم...
    این اتفاق در چند ثانیه غافلگیرم کرد...
    به حالت سجده کامل خودم را به حیاط پرت کردم. تا دست و پاهایم مانع ضربه به سرم شوند...
    فکر کردم مردم...
    اشهد م رو خوندم...
    بلند شدم تا خون و صربه مغزی ام را شاهد باشم...
    در کمال نا امیدی زنده بودم...
    بالای بینی بین دو چشمان ام، و زانوی چپ ام و سرم به شدت پر از درد و سنگینی بودند. هیچ کس در خانه نبود. دنبال خون گشتم ذره ای خون ندیدم...
    به سرعت بلند شدم...
    انگار نه انگار...
    عروس ام آمده بود که ظرف غذای دخترم را ببرد...
    به او گفتم زمین خوردم.
    اما مشکلی ندارم...
    عروس ام که رفت، آمدم نشستم و عسل به جاهایی که درد داشتم مالیدم
    کف دستم ساییده شده بود...
    ولی اتری از سرخی و کبودی نداشتم. عسل مالیدم و زانویم را بایک دستمال کاغذی و یک دستمال تمیز بستم. و روی آن زانو بند پوشیدم تا احتمال در رفتگی یا شکستگی با عسل مرمت شود...
    چند روز بعد جای سرخی روی بینی و زانویم محو شد.
    انگار خدای عزیز و کائنات حرفی با من داشتند...
    باید حواس ام رو جمع می کردم...
    همین...
    اما ذکر ها و دعاهایم مانه هر اتفاقی شد...
    آخر همین چند دقیقه قبل از دویدن، در تاریکی بعد از اذان مغرب، با نماز و راز و نیاز،
    داشتم با امام زمان ام"عج"،
    از این که خیلی مراقب مؤمنین اش هست، درد دل و تشکر می کردم.
    اللهم عجل لولیک الفرج. *

  • فاطمه صادقی

    راز و نیاز و معجزه امام زمان"عج بعد از سقوط من از درب سالن...
    کائنات با من صحبت می کردند.

تبلیغات متنی